مهدویت

نمونه هايى از فقه امام زمان (ع )
1 - مسايل محمد بن عبدالله بن جعفر
((محمد بن عبدالله بن جعفر)) در ضمن نامه اى از حضرت امام منتظر (عليه السلام ) تعدادى مساءله فقهى سوال كرده است ، نامه او چنين است :
بسم الله الرحمن الرحيم
خدا تو را باقى و عزت و سعادت و سلامتت را دوام بدارد و احسان نعمتش را بر تو كامل فرمايد و مرا در پيشامدهاى سوء فداى تو قرار دهد. مردم در رسيدن به درجات بالا، همچشمى مى كنند ولكن به نظر من هر كس را كه شما بپذيريد پذيرفته شده (و به درجه بالا رسيده است ) و هر كس را كه شما او را كنار بزنيد، فرومايه و سقوط يافته است . پس بيچاره است آن كسى كه مطرود درگاه شما بشود و من از آن به خدا پناه مى برم .
در شهر ما گروهى از شيعيانند كه موقعيتشان برابر هم است و در قدر و منزلت (بيشتر) رقابت مى كنند. در نامه اى كه شما به گروهى از آنان نوشته بوديد و آنان را امر كرده بوديد كه به ((ص )) كمك نمايند و لكن نام ((على بن محمد بن حسين بن ملك )) معروف به ((ملك بادوكه )) كه داماد ((ص )) هم هست ، در بين نامهاى آنان برده نشده بود، لذا غمگين شده است و از من سوال كرده كه به عرض آن حضرت برسانم چنانچه گناهى از او سر زده در صدد استغفار برآيد و اگر به خاطر چيز ديگرى است كه نامش برده نشده ، آن را به او اعلان نمايم تا خاطرش آسوده شود ان شاءالله .
اين نامه دلالت مى كند كه نويسنده آن از شخصيتهاى مومن و از افراد نزديك به آن حضرت است ، لذا به قدر و منزلت امام (عليه السلام ) معرفت داشته است . در پايان ، سوالاتش را اين چنين مطرح مى كند:
سوال اول : از عالم آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) براى ما روايت كرده اند كه از او راجع به امام جماعت گروهى كه بخشى از نماز جماعتش را خوانده و حادثه اى همانند مرگ برايش پيدا مى شود، سوال مى شود كه پشت سرى او چه كند؟ جواب داده كه بعضى از آنان عقب تر و برخى جلوتر مى روند و نمازشان را تمام مى كنند و كسى كه او را مس كرده ، غسل مى كند.
جواب : بر كسى كه او را با دست كنار زده ، چيزى جز شستن دست نيست و اگر حادثه اى اتفاق نيفتد كه نمازش را قطع نمايد، نمازش را با آنان تمام مى كند.
توضيح آنچه حضرت امام - ارواح العالمين له الفداء- افاده فرموده اين است كه چنانچه براى امام جماعت در اثناى نماز حادثه اى مانند مرگ برايش اتفاق بيافتد، كسى كه او را با دستش كنار بزند و بدن او را مس ‍ نمايد، فقط شستن دست بر او لازم است ؛ زيرا مس بدن ميت قبل از سرد شدن ، موجب غسل نمى باشد، اما كسانى كه به او اقتدا كرده اند، مى توانند يكى از افراد خودشان را كه پشت سر امام جماعت بوده ، جلو بياندازند تا امام جماعت آنان شود. و چنانچه حادثه ، غير از مرگ باشد، مثل اينكه بيهوش شود سپس در اثناى نماز خوب شده و افاقه حاصل شود مى تواند وضو بگيرد امامت كند براى كسى كه به جاى او نماز خوانده است .
سوال دوم : از عالم روايت شده كسى كه ميت را- كه هنوز گرم است - مس كند، بايد دستش را بشويد و اگر ميت سرد شود و مس كند، بايد غسل نمايد. و امام جماعت كه حادثه اى برايش اتفاق مى افتد، گرم است ، بنابراين ، شايد با دست هم مس نشود، بلكه با دست كردن روى لباس ، او را كنار مى زند، پس چگونه غسل بر او واجب است ؟
جواب : اگر در صورتى كه هنوز گرم است او را مس كند، فقط بايد دستش را بشويد.
سوال سوم : اگر در تسبيحات نماز ((جعفر طيار)) در حال قيام يا ركوع يا سجود، سهو كند و در حالت ديگرى از نماز يادش بيايد، آيا بايد تسبيح فوت شده را اعاده كند يا آنكه نمازش را ادامه مى دهد؟ و ما، قبل از آنكه جواب امام (عليه السلام ) را بيان كنيم ، نماز جعفر طيار را توضيح مى دهيم :
نماز جعفر طيار
نماز جعفر، از مستحبات موكد است . و ((نماز تسبيح و نماز حبوه )) هم ناميده شده است و شيعه و سنى روايات فراوانى در استحباب اين نماز روايت كرده اند. و ترتيب اين نماز چنين است : چهار ركعت است با دو سلام ؛ در هر ركعت آن سوره حمد و يك سوره مى خواند، سپس پانزده مرتبه : سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر مى گويد و به ركوع مى رود و در ركوع هم همين ذكر را ده مرتبه مى گويد و بعد از آنكه از ركوع برخاست ، باز ده مرتبه ، سپس به سجده مى رود، ده مرتبه مى گويد و بعد از آنكه سر از سجده برداشت ، ده مرتبه مى گويد و در سجده دوم هم ده مرتبه و بعد از آنكه سر از سجده برمى دارد، باز ده مرتبه همان ذكر را مى گويد، بنابراين ، در هر ركعت ، 75 مرتبه و در چهار ركعت روى هم ((سيصد)) تسبيح مى شود.
جواب : اگر در حالتى از آن سهو كند و در حالت ديگر نماز يادش بيايد بايد آن را در همان حالتى كه يادش آمده ، قضا نمايد. اگر بعضى از تسبيحات را سهو كند، در حالت ديگر كه محلش نيست ، يادش بيايد بايد آن را بگويد و نمازش صحيح است .
سوال چهارم : زنى كه شوهرش مرده ، آيا براى اين زن جايز است كه در تشييع جنازه همسرش شركت كند يا نه ؟
جواب : خروج زن از خانه براى تشييع جنازه شوهرش جايز است .
سوال پنجم : آيا زنى كه در عده است مى تواند سر قبر شوهرش برود يا نه ؟
جواب : مى تواند سر قبر شوهرش برود.
عده زنى كه شوهرش مرده ، ترك زينتى است كه به آن عادت دارد و اين سبب نمى شود كه زن نتواند سر قبر شوهرش برود و يا به طورى كه به شؤ ون زندگيش مربوط مى باشد و به آنها نيازمند است ، نپردازد. و توضيح بيشتر آن در بيان امام (عليه السلام ) مى آيد.
سوال ششم : آيا زنى كه در عده است مى تواند براى كارى كه لازم است ، از خانه بيرون برود؟
جواب : اگر كار لازم و حقى است ، از منزل خارج شود و آن را انجام دهد و البته بايد فقط در خانه اش بيتوته داشته باشد.
سوال هفتم : در ثواب قرآن در فريضه ها و غير فريضه از عالم (عليه السلام ) روايت شده كه فرموده : عجب است از كسى كه در نمازش ((انا انزلناه فى ليلة القدر)) را نخوانده ، چگونه نمازش قبول مى شود؟
و روايت شده : نمازى كه در آن قل هو الله احد خوانده نشود، قداست پيدا نمى كند.
و روايت شده : كسى كه در نمازهايش سوره همزه را بخواند به اندازه دنيا ثواب مى برد، پس آيا جايز است كه سوره همزه را بخواند و سوره هاى ديگر را كه ذكر كرديم ، ترك نمايد با اينكه روايت شده نماز بدون آن سوره ها قبول نمى شود و قداست و پاكى نماز فقط به آن دو سوره است .
جواب : امام (عليه السلام ) از اين سه سوال چنين جواب مى فرمايد:
ثواب سوره ها بر اساس همان است كه روايت شده . و اگر سوره اى را كه در آن ثواب هست ، ترك نمايد و سوره قل هو الله احد يا انا انزلناه را به خاطر فضيلت آنها بخواند، ثواب آن را كه خوانده و هم ثواب آن را كه ترك كرده ، به او داده مى شود. و البته غير اين دو سوره را هم جايز است بخواند و نمازش صحيح مى باشد، نهايت اينكه فضيلتى را ترك كرده است .
سوال هشتم : دعاى وداع ماه رمضان چه موقع است ؟ زيرا اصحاب در آن اختلاف دارند؛ بعضى مى گويند در آخرين روز ماه رمضان هنگام رويت هلال شوال ، خوانده مى شود.
جواب : اين عمل در شبهاى ماه رمضان و وداع در آخرين شب ماه رمضان است ، بنابراين ، اگر خوف اين را داشته باشد كه ماه ، كم يك داشته باشد، دعاى وداع را در دو شب قرار مى دهد.
2 - مسايل ديگرى براى محمد بن عبدالله
((محمد بن عبدالله حميرى ))، مسايل ديگرى را خدمت حضرت امام منتظر (عليه السلام ) مى فرستد كه آنها ذيلا نقل مى گردد:
سوال اول : نمازگزار وقتى كه از تشهد اول براى ركعت سوم بلند مى شود، آيا واجب است كه تكبير بگويد؟ چونكه بعضى از اصحاب ما مى گويند كه تكبير بر او واجب نيست و گفتن بحول الله و قوته اقوم و اقعد كفايت مى كند.
جواب : در اين مساءله دو حديث است ، اما يكى از آنها وقتى كه از حالتى به حالت ديگر منتقل شود، بر اوست كه تكبير بگويد. و اما ديگرى ، پس اگر سرش را از سجده دوم بردارد و تكبير بگويد سپس بنشيند و پس از آن برخيزد، در قيام بعد از نشستن ، تكبيرى بر او نيست . و همچنين است در تشهد اول و به هر كدام آنها از باب تسليم عمل كردى ، درست است . و همچنين است در تشهد اول و به هر كدام آنها از باب تسليم عمل كردى ، درست است . تكبير در حال قيام از تشهد اول و غيره واجب نيست و مكلف بين گفتن و نگفتن آن مخير است .
سوال دوم : كسى گوسفند قربانى براى مردى كه غايب است خريده تا در منا از طرف او ذبح كند. وقتى كه در منا خواسته آن را ذبح كند، اسم آن طرف را فراموش كرده و با اين حال از طرف او قربانى كرده است ، سپس يادش بيايد، آيا اين قربانى از طرف آن مرد كفايت مى كند يا نه ؟
جواب : اشكالى ندارد و قربانى از طرف آن شخص ، كفايت مى كند.
فقهاى اماميه براساس اين روايت و روايات ديگر ائمة اطهار (عليهم السلام ) فتوا داده اند كسى كه اسم همراه خود را كه جهت قربانى ، پول در اختيارش گذاشته ، فراموش كند، ولى از طرف همان شخص قربانى كند، كفايت مى كند.
سوال سوم : پيش ما بافنده هاى مجوسى هستند كه ميته مى خورند و غسل جنابت نمى كنند و براى ما لباس مى بافند، آيا نماز با اين لباس قبل از شستن جايز است ؟
جواب : نماز با آن لباس ، اشكالى ندارد.
زيرا علم به اينكه مجوسى دست تر به آن لباس زده باشد، نيست و حتى در صورت شك هم ((اصل طهارت )) اجرا مى شود، بنابراين ، نماز با آن اشكال ندارد.
سوال چهارم : نمازگزار در تاريكى شب ، نماز مى خواند و پيشانيش را اشتباها روى لباس يا پلاس مى گذارد و روى مثلا خاك مهر نمى گذارد و وقتى كه سر از سجده برمى دارد، مهرش را پيدا مى كند، آيا اين سجده كفايت مى كند؟
جواب : مادامى كه به صورت كامل ننشسته ، در برداشتن سر از چيزى كه سجده بر آن صحيح نيست ، براى يافتن چيزى كه سجده بر آن صحيح است ، اشكالى نيست .
سوال پنجم : شخص محرم ، سايبان محمل را كنار مى زند، آيا چوب و محمل را هم بايد كنار بگذارد؟
جواب : چوب هاى محمل را به حال خودش بگذارد، اشكالى ندارد.
يكى از تركهاى واجب براى مردى كه احرام حج يا عمره بسته ، ((ترك تظليل )) است ، بنابراين ، اگر در ماشين يا محمل سوار شود، كفاره اش يك گوسفند است ، ولى اگر سقف ماشين و محمل را بردارند و ستونها و ديواره هاى ماشين و محمل ، باقى بماند، اشكالى ندارد، همچنانكه در جواب امام (عليه السلام ) آمده است .
سوال ششم ، محرم به خاطر اينكه باران ، لباس يا وسايل محملش را خيس نكند، پلاس يا چيز ديگرى را بالاى سرش بگيرد و ظل قرار دهد، آيا اين كار جايز است ؟
جواب : اگر اين كار را در محمل كه در راه است انجام دهد، كفاره بر او واجب است ، كفاره گوسفند بر محرم به اين جهت است كه به خاطر باران تظليل نموده است و تظليل از تركهاى واجب احرام است .
سوال هفتم : مردى از طرف كسى حج مى كند، آيا لازم است كه وقت احرام ، نام منوب عنه را ذكر كند؟ و آيا واجب است كه هم از طرف منوب عنه و هم از طرف خودش ، جداگانه قربانى كند يا آنكه يك قربانى كفايت مى كند؟
جواب : ذكر تفصيلى منوب عنه لازم نيست و يك قربانى از طرف منوب عنه كافى است .
در اين جواب امام (عليه السلام ) آمده كه نام بردن از منوب عنه لازم نيست بلكه همينكه در باطن وجودش از طرف شخص معهودش حج كند ولو اينكه به زبان نياورد، اين كفايت مى كند، همچنانكه قربانى از طرف منوب عنه كافى است ؛ زيرا حج او از طرف خودش نيست بلكه به نيابت از ديگرى است و لذا يك قربانى كافى است و بايد از طرف منوب عنه باشد.
سوال هشتم : آيا براى مرد جايز است كه در كساى خز احرام ببندد؟
جواب : اشكالى ندارد، مردم صالح و شايسته اى با آن محرم شده اند.
احرام در كساى خز، بى اشكال است ولى احرام در پشم ، مو و كرك حيوانى كه گوشتش خورده نمى شود (و شرعا حرام است ) و در نجاستى كه در نماز مورد عفو قرار نگرفته و در لباس دوخته طبق آنچه فقها بيان كرده اند، صحيح نمى باشد.
سوال نهم : مردى با جمعى از مخالفين به حج مى رود و آنان از ((مسلخ ))، احرام نمى بندند، آيا براى اين فرد كه از اصحاب مى باشد، جايز است كه احرامش را تا ذات عرق ، تاءخير بيندازد تا در آنجا با آنان محرم شود؟
جواب : بايد از ميقات محرم شود و آهسته تلبيه بگويد و وقتى كه به ميقات آنان رسيد، اظهار كند.
كسى كه قصد حج يا عمره دارد و از ميقات عبور مى كند، بايد در آن ميقات محرم شود و بدون احرام نگذرد، اما اگر در ميقات از احرام ، بر خودش از همراهانش كه آنجا را محل احرام نمى دانند، بترسد، واجب است بر او كه در همان ميقات خود، محرم شود، ولى احرامش را از آنان مخفى بدارد.
سوال دهم : پوشيدن نعلين دباغى شده (چگونه است ؟) چونكه بعضى از اصحاب ما مى گويند كه پوشيدن آن كراهت دارد.
جواب : جايز است و اشكالى ندارد.
سوال يازدهم : مردى از وكلاى موقوفات كه در امور مالى وقف ، لاابالى است و موقوفاتى كه در اختيارش است براى خود حلال مى داند و رعايت نمى كند، چه بسا من به محل او وارد شوم و او حاضر باشد، يا به منزلش داخل شوم و او مرا به طعام دعوت كند؛ چنانچه از غذايش نخورم دشمنم مى شود و مى گويد فلانى غذاى ما را حلال ندانست تا بخورد حالا بفرماييد كه براى من جايز است از غذاى او بخورم و سپس ‍ صدقه اى بدهم و صدقه اش چقدر است ؟ و آيا اگر هديه اى به من بدهد از او قبول كنم ؟
جواب : اگر اين مرد، غير از موقوفاتى كه در اختيارش است ، مال و معاشى دارد، از غذايش بخورد و هديه اش را قبول كن و اگر ندارد، نخور و نپذير.
اگر مكلف با تفصيل بداند فلان كس كه مرا به غذايش دعوت مى كند، اين غذا از اموال غصبى است ، نبايد از آن بخورد و اگر مى داند كه اين شخص ، هم اموال حلال دارد و هم حرام و غصبى ، در غذا و هديه اى را كه عرضه مى كند، شك مى كند كه از كدام قسم از آن اموال است ، براى او حرام نمى باشد.
سوال دوازدهم : مردى از مذهب حق است و متعه و عقد موقت را جايز و به رجعت معتقد است و خانواده اى دارد كه در جميع امور با او هماهنگ است و اين مرد، عهد كرده است كه ازدواج ديگرى بر روى او نكند و متعه هم نگيرد و نوزده سال از اين عهد مى گذرد، آيا در ترك آن ، چيزى بر اين مرد هست يا نه ؟
جواب : براى او مستحب است كه با متعه ولو يك مرتبه اطاعت خدا كند تا قسم به معصيت از او از بين برود.
سوگند و نذر وقتى منعقد مى شوند كه متعلق آنها راجح باشد- نه مرجوح - بنابراين ، اگر فعل يا ترك شيئى مرجوح باشد، نذر و قسم آنها منعقد نمى شود و متعه چونكه از نظر قرآن حلال و مشروعيت دارد، ترك آن ، متعلق نذر و عهد و قسم نمى شود، اما تحريم متعه ، اجتهاد در مقابل نص است و لذا ارزشى ندارد. و البته در اين زمينه بحثهاى گسترده و مستقلى انجام گرفته است و مشروعيت و حليت آن از نظر كتاب و سنت ، تثبيت و مستدل گشته است .
3 - مسايل ديگر
((محمد بن عبدالله حميرى )) سوالات ديگرى خدمت آن حضرت نوشته و جواب آنها را مسئلت كرده است و آنها عبارتند از:
سوال اول : نمازگزار هنگام شروع ، موقعى كه آيه : وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض ... را مى خواند، آيا بايد بگويد: على ملة ابراهيم و دين محمد صلى الله على دين محمد - صلى الله عليه و آله و سلم ...؟ چونكه بعضى از اصحاب ما گفته اند: هر كس بگويد: ((على دين محمد))، بدعت گذاشته است ؛ زيرا ما در كتابهاى نماز آن را نيافتيم و فقط يك حديث در كتاب قاسم از جدش از حسن بن راشد هست كه حضرت صادق (عليه السلام ) به حسن فرموده چگونه ((آيه توجه )) را مى خوانى ؟ حسن گفته است مى گويم : ((لبيك و سعديك )) امام صادق (عليه السلام ) فرمود سوالم اين نبود، بلكه مى گويم چگونه وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض حنيفا مسلما را مى گويى ؟
حسن گفته : آن را مى گويم .
حضرت صادق (عليه السلام ) فرموده وقتى آن را گفتى ، پشت سر آن بگو: على ملة ابراهيم و دين محمد و منهاج على بن ابيطالب و الائتمام بآل محمد حنيفا مسلما و ما انا من المشركين
جواب : اصلا توجه و گفتن ((وجهت وجهى للذى ...)) واجب نيست و سنت موكد در آن ، مانند اجماعى است كه خلافى در آن نيست :
وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض حنيفا مسلما على ملة ابراهيم و دين محمد و هدى اميرالمؤ منين و ما انا من المشركين ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين ، لا شريك له و بذلك امرت و اءنا من المسلمين اللهم اجعلنى من المسلمين اعوذ بالله السميع العليم من الشيطان الرجيم . بسم الله الرحمن الرحيم ، سپس سوره حمد را قرائت كن .
اين دعاها و ذكرها از سنتهاى مستحب است و از واجبات نماز نيست و امام (عليه السلام ) كيفيت آنها را مشخص فرموده است .
سوال دوم : قنوت در فريضه هنگامى كه از دعايش فارغ مى شود، آيا جايز است كه دستهايش را به صورت و سينه اش بكشد؟ براى حديثى كه روايت شده است :
((به درستى كه خداى متعال ، مجلل تر از آن است كه دستهاى بنده اش را خالى نگهدارد بلكه آنها را از رحمتش پر مى كند)).
بعضى از اصحاب ما ذكر كرده اند كه اين يك كارى است در نماز.
جواب : برگرداندن دستها از قنوت به سر و صورت در فرايض ، جايز نيست .
سوال سوم : سجده شكر بعد از نماز فريضه چگونه است ؟ چونكه بعضى از اصحاب ما گفته اند كه بدعت است . و اگر جايز است آيا در نماز مغرب بعد از فريضه است يا بعد از چهار ركعت نافله نماز مغرب ؟
جواب : سجده شكر از لازمترين و ثابت ترين سنتهاست و نگفته كه سجده بدعت است مگر كسى كه بخواهد چيز تازه اى را در دين خدا بدعت كند؛ چونكه سجده شكر براى خدا از مستحبات موكد است و كسى كه آن را بدعت بداند، بهره اى از معرفت و فقه در دين خدا را نبرده است . و امام (عليه السلام ) بعد از آنكه بدعت را نفى كرد، چنين ادامه داد:
خبرى كه روايت شده بعد از نماز مغرب و اينكه بعد از نماز واجب ، سه ركعت مغرب است يا بعد از چهار ركعت نافله آن ؟ چونكه فضل دعا و تسبيح بعد از فريضه ها بر دعاى بعد از نافله ها همانند فضل فريضه ها بر نافله هاست . و سجده ، دعا و تسبيح است پس افضل آن است كه بعد از فريضه باشد و اگر بعد از نافله هم باشد جايز است . بنابراين ، سجده شكر، دعا و تسبيح است و افضل آن است كه بعد از نماز واجب بلافاصله انجام گيرد و البته جايز است كه بعد از نافله فريضه واقع شود.
سوال چهارم : بعضى از برادران ما مزرعه جديدى دارند و در جنب آن ، مزرعه خراب و غير آبادى است كه حاكم و سلطان در آن سهمى دارد. و كارگران و عمال حاكم ، مرتبا اين برادرمان را اذيت مى دهند و مزاحمت ايجاد مى كنند بدين منظور تلاش مى كند كه آن مزرعه را- كه خراب و غير آباد و بيست سال است كه باير است - بخرد و البته گفته مى شود كه حصه سلطان سابقا وقف بوده است ، بنابراين ، خريد اين مزرعه از اين سلطان جايز است يا نه ؟
جواب : خريد مزرعه مذكور جايز نيست مگر از مالك آن يا به امر و فرمان و يا به رضايت مالك باشد.
مزرعه اى كه به مزرعه اين فرد چسبيده و متصل و خراب است و معلوم نيست كه ملك سلطان و حاكم باشد، خريد آن از او جايز نيست بلكه بايد تفحص كند كه مالك آن پيدا شود و از مالكش خريدارى نمايد.
4 - مسايل ديگرى از محمد
((محمد بن عبدالله حميرى )) نامه اى خدمت آن حضرت نوشته و جواب سوالات ذيل را تقاضا كرد.
سوال اول : مردى سوار محمل است و برف و يخ فراوانى به اندازه قامت انسان روى زمين را فرا گرفته است و او از اينكه پايين بيايد و روى يخ نمازش را بخواند، مى ترسد، آيا مى تواند نمازش را در محمل بخواند؟
جواب : در وقت ضرورت اشكالى ندارد. ادله رفع عسر و حرج بر ادله اولى كه بر اداى نماز بر زمين دلالت دارند، حاكم مى باشند، بنابراين ، حكم خواندن نماز بر روى زمين هنگام ضرورت ، برداشته مى شود.
سوال دوم : مردى در نماز جماعت به امام كه در ركوع است ، اقتدا مى كند، آيا يك ركعت حساب مى شود؟ چونكه بعضى از اصحاب ما گفته اند: ((اگر تكبير ركوع امام را نشنيده ، نبايد آن را يك ركعت حساب كند)).
جواب : اگر ماءموم در يك تسبيح امام در ركوع به امام برسد، يك ركعت حساب مى شود، اگر چه تكبير ركوع را نشنود. اگر امام را در حال ركوع درك كند، قبل از آنكه سرش را از ركوع بردارد، يك ركعت حساب مى شود و ثواب جماعت را برده است .
سوال سوم : آيا اهل بهشت زاد و ولد دارند؟
جواب : زنها در بهشت حامله نمى شوند و زايمان و آلودگى و نفاس ندارند. در بهشت آنچه انسان بخواهد و چشمها لذت ببرند، وجود دارد، همانطورى كه خدا فرموده است . بنابراين ، اگر فرد مومن بخواهد كه صاحب فرزند شود، خداوند او را بدون حاملگى زن ، مى آفريند، همچنانكه آدم را آفريد.
سوال چهارم : آيا جايز است كه مرد دختر زنش را به ازدواج خود در آورد؟
جواب : اگر در دامن او تربيت شده جايز نيست و اگر در دامن او تربيت نشده و مادرش ، عيال ديگرى بوده است ، روايت شده كه ازدواج با او جايز است .
((ربيبه )) بر شوهر مادرش حرام است و مانند يكى از دخترهاى مرد مى باشد، در صورتى كه با مادرش نزديكى كرده باشد، ولى اگر همبستر نشده باشد و او را طلاق داده يا در صورت عقد موقت ، مدت را به او بخشيده باشد، دختر بر او حرام نيست .
سوال پنجم : گل قبر با ميت در قبرش قرار مى دهند، آيا اين كار جايز است ؟
جواب : با ميت در قبرش قرار داده شود و به حنوط او مخلوط شود ان شاء الله .
گمان قوى آن است كه منظور از ((طين القبر)) كه با ميت در قبر قرار مى دهند، همانا تربت قبر سيد الشهداء و ريحانه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) حضرت امام حسين (عليه السلام ) مى باشد.
سوال ششم : براى ما روايت شده است كه حضرت امام صادق (عليه السلام ) بر لنگ پسرش اسماعيل نوشت : يشهد ان لا اله الا الله آيا جايز است ما هم با گل قبر (تربت سيد الشهداء يا غيره ) آن را بنويسيم .
جواب : جايز است .
سوال هفتم : آيا جايز است كه مردى با گل قبر (تربت سيد الشهدا (عليه السلام )) تسبيح كند و آيا فضيلت دارد؟
جواب : تسبيح درست كند؛ زيرا چيزى افضل از آن نيست و از فضل آن اين است كه چنانچه ذكر تسبيح را فراموش كند ولى تسبيح را با دستش بگرداند، برايش تسبيح و ذكر نوشته مى شود.
سوال هشتم : آيا سجده بر قطعه اى از گل قبر (تربت و مهر خاك قبر حضرت سيدالشهدا (عليه السلام ) جايز است و آيا فضيلت دارد؟
جواب : جايز است و داراى فضيلت مى باشد.

 


نوشته شده در دو شنبه 29 اسفند 1390ساعت 14:54 توسط سجاد| |
برچسب ها: نمونه هايى از فقه امام زمان (ع )

مدعيان مهدويت
در طول تاريخ ، جمعى هم با اغراض سياسى - با اينكه به مذهب اهل بيت (عليهم السلام ) متدين نبوده اند- ادعاى مهدويت نموده و خود را ((مهدى )) معرفى كرده اند كه ذيلا به برخى از آنان اشاره مى كنيم :
1 - مهدى سودانى
او از شخصيتهاى بارز ((سودان )) است كه از طرف پدر، حسنى و از طرف مادر، عباسى است . وقتى كه سودان ، تحت حكومت خفقان تركى به سر مى برد و مردم از ظلم و ستم اتراك ، به ستوه آمده بودند، مهدى سودانى به مردم بشارت مى داد كه او امام مهدى است و مردم را از ستم تركها نجات مى دهد و به آنان زندگى با شرافتى خواهد داد. يكى از منجمين با او ملاقات كرد و خود را بر زمين انداخت ، وقتى كه از زمين برخاست ، مردم از او علت بر زمين خوردنش را پرسيدند، ادعا كرد كه در اثر نور مهدويت از او بى هوش شدم و به زمين افتادم !!
يكى از شيوخ سودان ، پخش كرد كه ظهور امام مهدى نزديك است و او به زودى ظهور مى كند و قبه اى برايم بنا مى نمايد و اولادم را مختون مى سازد. و بعد از مرگ او، همان مهدى سودانى ، قبه اى براى او ساخت همچنانكه اولادش را مختون نمود.
شروع دعوت مهدى سودانى
شروع دعوت مهدى سودانى ، در سال 1881 ميلادى است و تلامذه و شاگردهاى او مال فراوانى از وى مى گرفتند و مردم را به طرف او جهت مى دادند.
نشريات مهدى سودانى
او نشرياتى بين مردم سودان پخش كرد و آنان را به سوى خود دعوت نمود، و يكى از آن منشورات اين است :
الحمد لله الوالى و الصلاة على سيدنا محمد و آله مع التسليم و بعد:
از بنده نيازمند به خداى متعال ((محمد مهدى فرزند عبدالله )) به سوى دوستانش كه به خدا و كتاب او مومن مى باشند! اما بعد: مخفى نيست كه زمان ، تغيير كرده و سنتها رها شده است ! و هيچ فرد با ايمان و زيركى به اين اوضاع رضايت نمى دهد بلكه سزاوار است كه جهت اقامه دين و سنن ، ترك وطن شود و عاقل در اين موضوع ، سستى نمى كند؛ زيرا غيرت اسلامى ، انسان مومن را بر آن وادار مى كند...
دوستانم ! همچنانكه خدا در ازل قضا كرده ، بر اين بنده حقيرش ، خلافت كبراى خدا و رسول را عنايت كرده است و سيد كاينات مرا خبر داده كه من مهدى منتظر هستم و مرا در حضور خلفاى چهارگانه روى تخت نشانده است در حالى كه قطبها و خضر (عليهم السلام ) هم وجود داشته اند...
و خدا مرا با فرشتگان و اوليايش - زنده ها و مرده ها- از زمان آدم تا زمان ما تاءييد كرده است . و همچنين افراد با ايمان از جن ...
سپس سيد كاينات مرا خبر داده كه خدا علامت مهدويت را در من قرار داده است و آن ((خالى )) است كه روى راست صورتم مى باشد. و همچنين علامت ديگرى قرار داده است و او آن است كه در وقت جنگ ، پرچمى از نور كه به وسيله عزرائيل حمل مى شود، در كنار من قرار مى گيرد و به آن ، يارانم ثابت قدم مى شوند. و رعب در دلهاى دشمنانم مى افتد و هر كس كه با عداوت ، با من برخورد كند، خدا او را ذليل مى كند.
سپس پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به من گفته است كه تو از نور دل من آفريده شده اى ! پس هر كس كه سعادتى دارد، تصديق مى كند كه من مهدى منتظر هستم و اما كسانى كه در دل ، جاه طلبى و نفاق دارند، مرا تصديق نمى كنند! پيغمبر گفته است كه مال دوستى و مقام دوستى ، نفاق را در قلب مى روياند همچنانكه آب ، سبزى را مى روياند.
و در روايت آمده است : ((اگر عالمى را ديديد كه دنيا طلب است ، او را بر دين خودتان متهم كنيد)).
و در روايت آمده است كه خداوند مى فرمايد: ((مرا از عالمى كه دنيا دوستى ، او را مست كرده است ، نپرسيد وگرنه از راه محبت من باز مى دارد، به درستى كه اينان قطاع الطريق مى باشند)).
دوستانم ! وقتى كه امر خلافتم درست شد، سيد كاينات فرمانم داده كه به جبل قدير هجرت كنم و در آنجا به تمام مكلفين ، نامه عمومى بنويسم و لذا به امرا و شيوخ دين ، مكاتبه نمودم ، اشقيا مرا انكار كردند ولى صديقها مرا تصديق نمودند... و از آنجايى كه امر، امر خداست و مهدويت را خداوند براى بنده حقير ذليل محمد مهدى فرزند عبدالله اراده كرده است ، پس بايد آن را تصديق كرد...
شيخ محى الدين ابن عربى در تفسير بر قرآن مى گويد: ((علم مهدى همانند علم به ساعت محشر است كه وقت آن را فقط خداى متعال مى داند)).
شيخ احمد بن ادريس مى گويد: ((...از آن طرف خارج مى شود كه نمى دانند و در حالى مى آيد كه انكارش مى كنند...)).
و بايد بدانيد كه من از نسل رسول خدا هستم ؛ زيرا از طرف پدر، حسنى و از طرف مادر، عباسى مى باشم !...
اين منشور، دلالت مى كند بر اينكه اين سودانى ، افترا و دروغهاى زيادى به پيغمبر اسلام نسبت داده و در دريايى از اوهام و ساختگيها فرو رفته است .
تسلط او بر سودان
((مهدى سودانى ))، جنگهاى سختى با حاكم سودان به راه انداخت و ((رئوف پاشاى مصرى )) را شكست داد، سپس حكومت مصر، سپاه ديگرى را به فرماندهى ((جيقلر پاشا بافارى )) اعزام كرد كه آنان هم شكست خوردند. و لشكر سومى از مصر به فرماندهى ((هيكس پاشا)) عازم نبرد با سودانى شدند كه آنان نيز متحمل شكست شدند و در نتيجه سودان در تسلط كامل ((مهدى سودانى وام درمان )) قرار گرفت و مى رفت كه بر مصر غلبه كند...
مرگ مهدى سودانى
((مهدى سودانى )) شب چهارشنبه ، چهارم ماه رمضان 1302 قمرى ، تب تيفوس گرفت و در نهم همان ماه ، روز دوشنبه مرد و ((عبدالله تعايشى )) را خليفه خود كرد و او آدم بى سوادى بود و بعد از مرگ سودانى ، از مردم بيعت گرفت ! و بدينسان حيات وى پايان يافت و او برجسته ترين شخصيت در جهان عرب بود كه ادعاى مهدويت و نيابت عام از رسول خدا را نمود.
2 - مهدى تهامه
((مهدى تهامه )) اهل يمن بود و حدود سال 1159 ميلادى ظاهر شد و ادعا كرد امام منتظرى است كه رسول اعظم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بشارت او را داده است . و گروهى از اعراب از او پيروى كردند و توانست دولت حمدانى ها را در صنعا و دولت نجاحى ها را در زبيد مغلوب كند و نوه او عبدالنبى در سال 1162 ميلادى ، كار جدش را پيگيرى كرد، ولى ((توران شاه )) از طرف ((صلاح الدين ايوبى )) دولت او را از بين برد.
3 - مهدى سنگالى
مردى در سال 1828 ميلادى در سنگال ظهور كرد و ادعا نمود كه مهدى منتظر است ! و پرچم انقلاب را به دست گرفت و با حكومت وقت ، جنگيد ولى شكست خورد و به قتل رسيد.
4 - مهدى سوسى
در شهر ((سوس ))- كه يكى از شهرهاى مغرب عربى است - مردى ظهور كرد و ادعا نمود كه امام منتظر است و جمعيت زيادى از او تبعيت كردند، ولى با ترور به قتل رسيد و از بين رفت .
5- مهدى سومالى
شخصى به نام ((محمد)) فرزند ((عبدالله سومالى ))، در سال 1899 ميلادى ادعا كرد كه امام منتظر مى باشد. او نفوذ فراوانى در قبيله خود ((اوجادين )) داشت و با انگليسيها، ايتاليايى ها و غيره ، حدود بيست سال جنگيد و در سال 1920 فوت كرد.
اينان بعضى از كسانى بودند كه ادعاى مهدويت كردند و همينجا بحث ما در اين زمينه پايان مى يابد.


نوشته شده در یک شنبه 28 اسفند 1390ساعت 21:44 توسط سجاد| |
برچسب ها: مدعيان مهدويت

بيان روايات وارده در فضيلت يارى ائّمه عليهم السلام

اينك اخبار و رواياتى كه در اهميّت و فضيلت نصرت و يارى ائمّه أطهار(عليهم السلام)وارد شده ; نقل مى نمائيم:

1 ــ في « البحار » عن المحاسن بالاسناد إلى النبيّ (صلى الله عليه وآله)، أنّه قال لاِميرالمؤمنين(عليه السلام): « إنّما مثلك مثل(قُلْ هُوَ الله اَحَد) فإنّه من قرأها مرّة فكأنّما قرأ ثلث القران ، و من قرأها مرّتين فكأنّما قرأ ثلثي القرآن ، و من قرأها ثلاث مرّات فكأنّما قرأ القرآن ، فكذلك من أحبّك بقلبه كان له مثل ثواب ثلث أعمال العباد ، و من أحبّك بقلبه و نصرك بلسانه كان له مثل ثلثي ثواب أعمال العباد ، و من أحبّك بقلبه و نصرك بلسانه و يده كان له مثل ثواب أعمال العباد ».( [1] )

يعنى : رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) به اميرالمؤمنين (عليه السلام)فرمود : « به تحقيق كه مَثَل شما مثَل سوره( قُلْ هُوَ الله اَحَد) مى باشد ، پس بدرستيكه شأن او چنين است كه هر كس يك مرتبه آن را بخواند ، مثل آن است كه يك سوّم قرآن را قرائت كرده است ، و هر كس دو مرتبه بخواند ; مانند آن است كه دو سوّم قرآن را قرائت كرده است ، و هر كس آن را سه مرتبه بخواند ، مانند آن است كه تمام قرآن را قرائت كرده باشد.

همچنين هركس شما را با قلب خود دوست بدارد از براى او مثل ثواب يك سوّم اعمال همه بندگان است ، و هر كس شمارا به قلب خود دوست داشته و به زبانش يارى كند از براى او مثل ثواب دو سوّم اعمال بندگان است ،و هركس شمارا به قلبش دوست داشته و به زبان و دست يارى كند ، از براى او مثل ثواب همه اعمال بندگان است .

2 ــ فيه أيضا ، عن « تفسير الإمام العسكري(عليه السلام) »في ذكر جمل ما نقل (عليه السلام) عن الله تعالى :« كذلك أحبّ الخلق إليّ القوّامون بحقّي ، و افضلهم لديّ ، و أكرمهم عليّ محمّد(صلى الله عليه وآله)سيّد الورى ، و أكرمهم و أفضلهم بعده عليّ أخ المصطفى المرتضى ، ثمّ من بعده من القوّامين بالقسط من أئمّة الحقّ ، و أفضلهم بعدهم من أعانهم على حقّهم ، و أحبّ الخلق إلىّ بعدهم من أحبّهم و أبغض أعدائهم ، و إن لم يكن معونتهم ».( [2] )

يعنى : خداوندجلّ شأنه فرموده : محبوبترين خلق نزد من كسانى هستند كه حقّ مرا بر پا داشته اند ، و افضل و اكرم آنان نزد من ; محمّد(صلى الله عليه وآله)است كه سيّد و آقاى خلائق است ، و بعد از او افضل و اكرم آنها نزد من علىّ (عليه السلام)برادر مصطفى ; مرتضى است ، سپس بعد از او كسانى كه امام بر حقّ هستند ، آنهائى كه بر پا دارنده قسط هستند ، و افضل آنها بعد از ايشان كسانى هستند كه آنها را براى حقّشان يارى مى كنند ، و محبوبترين خلق نزد من بعد از اين يارى كنندگان ; كسانى هستند كه آنها را دوست دارند و دشمنان آنها را دشمن مى دارند و هر چند يارى نكنند .

3 ــ فيه أيضاً عن « مجالس المفيد(قدس سره) »بالإسناد عن الحسن بن عليّ(عليهما السلام) ، أنّه قال : « من أحبّنا بقلبه ونصرنا بيده ولسانه ، هو معنا في الغرفة الّتي نحن فيها ، ومن أحبّنا بقلبه و نصرنابلسانه ، فهو دون ذلك بدرجة ، ومن أحبّنا بقلبه وكفّ بيدهولسانه ، فهوفي الجنّة ».( [3] )

يعنى : حضرت امام حسن(عليه السلام)فرمود : هر كس ما را با قلب خودش دوست داشته و با دست و زبانش يارى كند ، او در غرفه هاى بهشتى كه ما در آن ساكنيم با ما خواهد بود ، و هر كس مارا با قلب خود دوست داشته و با زبانش يارى كند ، پس او در بهشت يك درجه پائين تر از مقام ما جاى دارد ، و هركس مارا با قلب خود دوست داشته و دست و زبانش را از ظلم بر ما باز دارد ، پس او در بهشت خواهد بود .

4 ــ و فيه أيضا عن « المحاسن » ، بالإسناد عن علي بن الحسين (عليهما السلام) ، قال : « قال رسول الله(صلى الله عليه وآله): في الجنّة ثلاث درجات ، و في النّار ثلاث دركات ، فأعلى درجات الجنان لمن أحبّنا بقلبه و نصرنا بلسانه و يده ، و في الدرجة الثانية من أحبّنا بقلبه و نصرنا بلسانه ، و في الدرجة الثالثة من أحبّنا بقلبه ، و في أسفل الدرك من النار من أبغضنا بقلبه و أعان علينا بلسانه و يده ، و في الدرك الثانية من أبغضنا بقلبه و أعان علينا بلسانه ، و في الدرك الثالثة من أبغضنا بقلبه ».( [4] )

يعنى : حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) از حضرت رسول (صلى الله عليه وآله)روايت نموده كه حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) فرمود : « در بهشت سه درجه و در جهنّم سه دركه است ، پس اعلى درجات بهشت مخصوص كسانى است كه ما را با قلب خود دوست داشته و با زبان و دست خود يارى كنند ، و در درجه دوّم كسانيند كه ما را با قلب خود دوست داشته و با زبانشان يارى كنند ، و در درجه سوّم كسانيند كه مارا فقط با قلب خود دوست داشته باشد.

و در اسفل درك آتش كسانيند كه مارا با قلب دشمن داشته و در ظلم بر ما با زبان و دست خود يارى كنند ، و در درك دوّم از آتش كسانيند كه دشمن دارند ما را با قلب خود و در ظلم بر ما با زبان خود يارى كنند ، و در درك سوّم كسانييند كه ما را با قلب خود دشمن بدارند .

5 ــ و في « لئالي » ، قال رسول الله (صلى الله عليه وآله) : إنّي شافع يوم القيامة لأربعة و لو جآؤوا بذنوب أهل الدنيا : رجل نصر ذرّيتي ، و رجل بذل ماله لذريّتي عند المضيق ، و رجل أحبّ لذريّتي باللسان ، و رجل سعى لذريّتي إذا اطّردوا أو شرّدوا ».( [5] )

يعنى: حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) فرمود : همانا من در روزقيامت از براى چهارنفر شفاعت خواهم كرد ; گرچه آنان در آن روز با گناهان همه اهل دنيا بيايند :

يكى مردى كه ذريّه مرايارى نمايد.

ديگرى مردى كه مالش را به ذريّه من در حال تنگدستى آنها بذل نمايد.

ديگرى مردى كه با ذريّه من با زبان و قلب خود دوستى نمايد.

و چهارم شخصى كه در حوائج ذريّه من ــ در حالتى كه ممنوع باشند از حقّشان ، و از وطن و مسكنشان دور شده باشند ــ سعى نمايد .

6 ــ و في « الخصائص الحسينيّه (عليه السلام) » في ضمن الحديث عن النبيّ (صلى الله عليه وآله) ، في ذكر ورود طوائف أُمّته عليه مع راياتهم ، قال :

« ثمّ ترد علىّ راية تلمع وجوههم نوراً ، فأقول لهم : من أنتم ؟ فيقولون :

نحن أهل كلمة التوحيد و التقوى من أُمّة محمّد (صلى الله عليه وآله) ، و نحن بقيّة أهل الحقّ ، حملنا كتاب ربّنا و أحللنا حلاله ، و حرّمنا حرامه ، و أحبّنا ذرّية نبيّنا(صلى الله عليه وآله) ، و نصرناهم من كلّ ما نصرنا به أنفسنا ، و قاتلنا معهم من ناواهم .

فأقول لهم : أبشروا ; فأنا نبيّكم محمّد ، و لقد كنتم في الدنيا كما قلتم ، ثمّ أسقيهم من حوضي ، فيصدرون مرويّين مستبشرين ، ثمّ يدخلون الجنّة خالدين فيها أبد الآبدين ».( [6] )

يعنى : حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) فرمود : در روز قيامت جمعى كه صورتهاى آنها از نور مى درخشد بر من وارد مى شوند ، پس به آنها مى گويم : كيستيد شما ها ؟

مى گويند : مائيم اهل كلمه توحيد و تقوا از امّت محمّد (صلى الله عليه وآله) ، و مائيم بقيّّه از اهل حقّ كه كتاب پروردگار خود را حمل نموديم ، و حلال آن را حلال دانستيم ، و حرام آن را حرام دانستيم ، و ذريّه پيامبر خود (صلى الله عليه وآله)را دوست داشتيم ، و آنان را به آنچه خود رابه آن يارى مى كرديم ; يارى نموديم ، و با كسانى كه با آنها دشمنى مى كردند جنگ كرديم .

پس من به آنها مى گويم : مژده باد شما را ; منم نبىّ شما محمّد ، و به تحقيق شما در دنيا چنان بوديد كه گفتيد ، و آنها را از حوض خود آب مى دهم ، پس بر مى گردند در حالتى كه سيراب و خشنود باشند ، سپس داخل بهشت مى شوند در حالتى كه هميشه در آن باشند .

7 ــ و في « البحار » عن علم الهدى سيّد المرتضى(رضي الله عنه) ، ــ في ضمن كلامه ــ قال : قال الشيخ ـ أدام الله عزّه ـ : « و هشام بن حكم من أكبر أصحاب أبي عبد الله (عليه السلام) ، و بعد أبي الحسن موسى (عليه السلام) ، و كان يكنّى أبا محمّد و أبا حكم ، و كان مولى بني شيبان ، وكان مقيماً بالكوفة ، و بلغ من مرتبته و علوّه عند أبي عبدالله جعفربن محمّد(عليه السلام)، أنّه دخل بمنى ، و هو غلام أوّل ما اختطّ عارضاً ، و في مجلسه شيوخ الشيعة ، كحمران بن أعين ، و قيس بن الماصر ، و يونس بن يعقوب ، و أبي جعفر الأحول و غيرهم ، فرفعه على جماعتهم و ليس فيهم إلاّ من هو أكبر سنّاً منه ، فلمّا رأي أبو عبدالله (عليه السلام) أنّ ذلك الفعل كبر على أصحابه ، قال : « هذا ناصرنا بقلبه و لسانه و يده ».( [7] )

8 ــ و في « الكافي » عن يونس بن يعقوب ، في ضمن الحديث في واقعة رجل شامى جاء عند أبي عبدالله (عليه السلام) ، لمناظرة أصحابة إلى أن قال : قال (عليه السلام) : اخرج إلى الباب فانتظر من ترى من المتكلّمين فأدخله ، قال : فأدخلت حمران بن أعين ، و كان يحسن الكلام ، و أدخلت الأحول ، و كان يحسن الكلام ، و أدخلت قيس بن الماصر ، و كان عندي أحسنهم كلاماً ، و كان قد تعلّم الكلام من علي بن الحسين (عليهما السلام) ، فلمّا استقرّبنا المجلس ، و كان أبوعبدالله (عليه السلام)قبل الحجّ يستقرّ أيّاماً في جبل في طرف الحرم في فازة له مضروبة ، فاخرج رأسه من فازته فإذا هو ببعير يخب ، فقال: هشام و ربّ الكعبة ، قال : فظننا أنّ هشاماً رجل من ولد عقيل ، كان شديد المحبّة له ،

قال : فورد هشام بن الحكم ، و هو أوّل ما اختطت لحيته ، و ليس فينا إلاّ من هو أكبر سنّاً منه ، قال : فوسّع له أبو عبدالله (عليه السلام) ، و قال : « ناصرنا بقلبه و لسانه و بيده ».( [8] )

خلاصه محل شاهد ما در اين دو روايت آنست كه وقتى هشام بن حكم خدمت حضرت صادق (عليه السلام)شرفياب شد ، حضرت از او تجليل فرموده و كنار خودشان جاى دادند ، با آنكه او تازه خط عارضش روئيده بود ، و در سنّ جوانى بود ،و او را بر همه اصحاب كه در محضرش حاضر بودند ــ در حالتى كه تمام از اجلاء شيوخ بودند ــ مقدم داشت ، پس جهت اين تجليل را چنين بيان فرمود : او ناصر و يارى كننده ما با قلب و زبان و دستش است .

9 ــ و في « نهج البلاغه » في ضمن كلامه الشريف : « نحن شجرة النبوّة ، و محبط الرسالة ، و مختلف الملائكة ، و معادن العلم و ينابيع الحكمة ، ناصرنا و محبّنا ينتظر الرحمة ، و عدوّنا و مبغضنا ينتظر السطوة ».( [9] )

يعنى : مائيم شجره طيّبه كه ثمره نبوّت از آن هويدا گشته ، و مائيم محل فرود آمدن رسالات الهى ، و مقام رفت و آمد ملائكه ، و مائيم معدنهاى علم و چشمه هاى حكمت ، يارى كننده ما و دوست ما هميشه در معرض رحمت الهى است ، و دشمن ما و كسى كه بغض ما را در دل دارد هميشه در معرض عذاب شديد الهى است .

10 ــ و في « المشاهد » عن أبي عبد الله الحسين (عليه السلام) ، أنّه قال في كربلا لأصحابه :

« و من نصرنا بنفسه ، فيكون في الدرجات العالية من الجنان ، فقد أخبرني جدّي (صلى الله عليه وآله)أنّ ولدي الحسين يقتل بطفّ كربلا غريباً وحيداً عطشاناً ، فمن نصره فقد نصرني و نصر ولده القائم(عليه السلام) ، و من نصرنا بلسانه فإنّه في حزبنا يوم القيامة ».( [10] )

يعنى : حضرت ابى عبدالله الحسين (عليه السلام)در كربلا به اصحاب خود فرمود : هركس ما را به جان خود يارى نمايد ، مقام او در درجات بالاى بهشت مى باشد ، پس به تحقيق كه مرا جدّ بزرگوارم (صلى الله عليه وآله) بر دادند كه : فرزندم حسين (عليه السلام) در زمين پر كرب ــ يعنى كربلا ــ شهيد مى شود ، در حاليكه بى يار و ياور و تنها و تشنه باشد ، پس هر كس او را يارى كند ، پس به تحقيق كه مرا و فرزند او قائم (عليه السلام)را يارى كرده است .

11 ــ و در « عين الحيات » مرحوم مجلسى روايتى به سند معتبر از اميرالمؤمنين (عليه السلام)نقل شده كه حضرت فرمود :

« براى بهشت هشت در است ، از يك در پيغمبران و صدّيقان داخل مى شوند ، و از در ديگر شهداء و صالحان ، و از پنج در (ديگر) شيعيان و دوستان ما داخل مى شوند ، و من بر صراط مى ايستم و دعا مى كنم و مى گويم :

خداوندا ! شيعيان و دوستان مرا و هر كس مرا يارى كرده است و به امامت من در دنيا اعتقاد داشته ; به سلامت بگذران .

در آن حال ندا از منتهاى عرش الهى در رسد كه : دعاى تو را مستجاب كرديم ; و تو را شفاعت داديم در حقّ شيعيانت .

پس هر يك از شيعيان و دوستان من و آنان كه مرا يارى كرده اند و با دشمنان من جهاد كرده اند با گفتار يا با كردارشان ; هفتاد هزار كس از همسايگان و خويشان و دوستان خود را شفاعت كنند ، و از درِ هشتم ساير مسلمانان داخل مى شوند ، يعنى آن جماعتى كه اقرار به شهادتين داشته باشند ، و در دل ايشان به قدر ذرّه اى از بغض ما اهلبيت نباشد.( [11] )

و امّا اخبار ديگر غير از اين اخبارى كه بيان كرديم خصوصاً آنچه در فضل كيفيّات و عنوانهائى كه مصداق نصرت به آن حاصل مى شود مانند انشاء مراثى و مدايح چه بصورت نثر و چه به صورت نظم و غير آن ان شاء الله تعالى در فصل دوّم اشاره خواهدشد .



[1]ــ محاسن :ج2 ص251 حديث473 ، بحارالانوار ج27 ص94 حديث54

[2] ــ تفسيرالإمام العسكرى (عليه السلام) :ص43  ، بحارالانوار :ج27 ص96 ضمن حديث59 .

[3] ــ امالى مفيد :ص33 حديث8  ، بحارالانوار :ج27 ص101 حديث64 .

[4] ــ محاسن : ج1 ص25 حديث472 ، بحارالانوار : ج27 ص93 حديث53 .

[5] ــ لآلي الاخبار: ج4 ص318.

[6] ــ خصائص حسينيّه ص111 و 112.

[7] ــ بحار : ج10 ص295 حديث4 .

[8] ــ كافى : ج1 ص171 و 172 .

[9] ــ نهج البلاغه فيض : ضمن خطبه 108 .

[10] ــ فوائد المشاهد ص 256 .

[11] ــ عين الحيا : ص 379 .


نوشته شده در شنبه 27 اسفند 1390ساعت 16:3 توسط سجاد| |
برچسب ها: بيان روايات وارده در فضيلت يارى ائّمه عليهم السلام

مهدى موعود (ع ) و حكومت جهانى
مسأ له مهدى موعود - صلوات اللّه عليه - بيشتر از اين جنبه مطرح است كه او حكومت واحد جهانى اسلامى تشكيل خواهد داد، و يا حكومتهاى شرك ، كفر و طغيان به دست او از بين رفته و حكومت توحيد و عباد اللّه الصالحين به جاى آنها خواهد نشست . و به عبارت ديگر، آيات :
(وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِى الزّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ اَنَّ اْلاَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الْصّالِحُونَ)(159)

و:(هُوَ الَّذِى اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ...)(160)

كه تا به حال به صورت وعده مانده اند، توسط وى پياده خواهند شد.
در باره اين مطلب ، دو حديث با دو عبارت از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل شده و ما ابتدا آن دو را نقل و ترجمه مى كنيم و سپس به محلهاى آنها در كتب برادران اهل سنّت اشاره خواهيم كرد.
ناگفته نماند كه : نتيجه اين بحث و ارتباط آن با بحثهاى قبل اعتقاد به زنده بودن امام زمان - صلوات اللّه عليه - است ؛ زيرا وقتى ثابت گرديد آن حضرت نهمين فرزند امام حسين عليه السّلام است و ثابت گرديد كه وى در سال 255 هجرى از مادرى به نام ((نرجس )) متولد شده است و ثابت گرديد كه او حكومت جهانى واحد تشكيل خواهد داد و هنوز تشكيل نداده و آيات قرآنى و وعده حتمى حضرت نبى اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به صورت وعده باقى مانده است ، پس ناچار بايد معتقد شد كه آن حضرت به قدرت خدا زنده و غايب است و هر وقت كه خدا خواست ظهور فرموده و حكومت فوق را به وجود خواهد آورد.
به عبارت ديگر: مهدى موعود عليه السّلام همان ذخيره خداست كه در آينده ، حاكميت كامل اسلام با ظهور او تحقق خواهد پذيرفت ؛ چنانكه عقيده قطعى ما شيعيان ، زنده بودن آن حضرت است .
1 - ((قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم لَنْ تَنْقَضِى اْلاَيّامُ وَاللّيالِى حَتّى يَبْعَثَ اللّهُ رَجُلاً مِنْ اَهْلِ بَيْتِى يُواطِئُ اِسْمُهُ اِسْمِى

يَمْلاُها قِسْطاً وَعَدْلاً كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً)).
يعنى :
((روزها و شبها به پايان نرسند تا اينكه خداوند مردى از اهل بيت مرا كه نامش نام من است مبعوث كند، او زمين را پر از عدل و داد مى كند چنانكه از ظلم و ستم پر شده باشد)).
2 - ((قالَ رَسُولُ اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنْ الدُّنْيا اِلاّ يَوْمٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللّهُ ذلِكَ الْيَوْمَ حَتّى يَبْعَثَ فِيهِ رَجُلاً مِنْ وِلْدِى

يُواطِئُ اِسْمُهُ اِسْمِى يَمْلاُها عَدْلاً وَ قِسْطاً كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً)).
يعنى :
((آمدن مهدى موعود چنان قطعى و حتمى است كه اگر از عمر دنيا نماند مگر يك روز، خداوند آن روز را طولانى گرداند تا در آن روز، مردى از فرزندان مرا برانگيزد كه نامش نام من است زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد چنانكه از ستم و ظلم پر شده باشد)).
كلمه ((يملا الارض قسطاً)) كه عبارت اخراى تشكيل حكومت جهانى است در همه روايتها و كتابهايى كه ذيلاً اشاره مى شود، موجود است :
1 - مسند امام احمد بن حنبل ، ج 3 در صفحات 17، 27، 28، 36، 37، 52 و 70 از صحابى كبير ابو سعيد خدرى .
2 - اسد الغابه ابن اثير، ج 1، ص 557 در حالات جابر بن ماجد صدفى عن قيس عن جابر صدفى عن ابيه عن جدّه .
3 - مستدرك حاكم ، ج 4، در آخر كتاب : الفتن و الملاحم ، ص 557، از ابو سعيد خدرى با دو سند.
4 - تلخيص ذهبى ، پاورقى مستدرك با دو سند فوق (ج 4، ص 557)
5 - سنن ابى داوود، ج 2، كتاب المهدى ، ص 422 از على عليه السّلام و عبداللّه بن عمر و از ابو سعيد خدرى با سه سند.
6 - سنن ابن ماجه ، ج 2، كتاب الفتن ، باب خروج المهدى ، ص 1366 از عبداللّه بن عمر.
7 - نور الابصار شبلنجى ، فصل تتمة فى الكلام على اخبار المهدى ، ص 170 از على عليه السّلام و ابو سعيد خدرى و حذيفة بن يمان و جابر بن عبداللّه . و نيز از صواعق ابن حجر، تواتر حديث را نقل مى كند.
8 - سنن ترمذى ، ج 4، كتاب الفتن ، باب 52 (ماجاء فى المهدى ) ص 505 از عبداللّه بن عمر با دو سند.
9 - صواعق محرقه ابن حجر، باب : خصوصياتهم الدالة على عظيم كراماتهم ، ص 235 از على عليه السّلام و ابن عباس و در ص 161 ذيل آيه دوازدهم از آيات نازله در شأ ن اهل بيت عليهم السّلام تا ص 165 با شش طريق .
10 - تذكره سبط ابن جوزى ، فصل فى ذكر الحجة المهدى ، ص 326 از على عليه السّلام و عبداللّه بن عمر.
11 - البدء والتاريخ ، تأ ليف : ابن زيد بلخى ، ج 1، الفصل السابع ، ص 62 از ابن مسعود.
12 - معجم كبير طبرانى ، ج 10، ص 78 از ابن مسعود با سه سند و از عبداللّه بن عمر با چهار سند.
13 - فتوحات مكيّه ابن عمر بن محى الدين ، ج 3، باب 366، ص 106 به طور ارسال مسلّم .
14 - مطالب السئول ابن طلحه ، باب ثانى عشر، ص 125 از ابوسعيد خدرى و عبداللّه بن مسعود.
15 - تذكره قرطبى ، باب منه آخر فى المهدى و صفته ، ص 615 از ابوسعيدخدرى .
16 - ذخائر العقبى ، ص 136 از على بن هلال از پدرش .
17 - فرائدالسمطين ،ج 2،ص 310،ح 561ازابوسعيدوعبداللّه بن عباس .
18 - الفتن والملاحم ابى الفداء، ج 1، فصل فى ذكر المهدى ، ص 25 از حجّاج .
19 - فصول المهمّه ابن صبّاغ ، فصل ثانى عشر، از عبداللّه عمر وابن مسعود.20كنزالعمال ، حديث 38653 از ابوسعيد خدرى و نيز در احاديث ديگر از على عليه السّلام و ابن مسعود و غيره .
اينها كه اشاره شد به عنوان نمونه است و گر نه بيشتر از پنجاه كتاب معتبر فعلاً در نزدم موجود است و در همه آنها جمله ((يَملا اْلاَرْضَ قِسْطاً)) كه حكايت از حكومت جهانى دارد، نقل شده است . بنابراين ، مسأ له مهدى موعود - صلوات اللّه عليه - مسأ له حكومت جهانى اسلام و مسأ له آينده اسلام و قرآن مى باشد و او زنده است و ظهور خواهد فرمود.
اين بود آنچه در زمينه ((اتفاق شيعه و اهل سنّت )) در باره حضرت مهدى - صلوات اللّه عليه - به نظرمان آمده بود. وصلّى اللّه على محمَّد وآله الطاهرين والحمد للّه ربِّ العالمين .


نوشته شده در جمعه 26 اسفند 1390ساعت 18:6 توسط سجاد| |
برچسب ها: مهدى موعود (ع ) و حكومت جهانى

همان روزى است كه در آن روز ظهور خواهد بود. فرمود بگو در زيارت آن حضرت :

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللّهِ فى اَرْضِهِ

سلام بر تو اى حجت خدا در روى زمين

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ اللّهِ فى خَلْقِهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللّهِ الَّذى

سلام بر تو اى ديده بان (يا ديده ) خدا در ميان خلق سلام بر تو اى نور خدا كه

يَهْتَدى بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا

راه جويان بدان راهنمايى شوند و به وسيله او از كار مؤ منان گشايش شود سلام بر تو اى

الْمُهَذَّبُ الْخاَّئِفُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَلِىُّ النّاصِحُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ

پاك پروريده ترسان (از دشمن ) سلام بر تو اى سرپرست خيرخواه سلام بر تو

يا سَفينَةَ النَّجاةِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ الْحَياةِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ

اى كشتى نجات سلام بر تو اى چشمه حيات سلام بر تو باد

صَلَّى اللّهُ عَلَيْكَ وَ عَلى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ

درود خدا بر تو و بر خاندان پاك و پاكيزه ات باد سلام بر تو

عَجَّلَ اللّهُ لَكَ ما وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَ ظُهُورِ الاْمْرِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا

خدا شتاب كند در وعده يارى تو و پيروزى كارت سلام بر تو اى

مَوْلاىَ اَنَا مَوْلاكَ عارِفٌ بِاُوليكَ وَ اُخْريكَ اَتَقَرَّبُ اِلَى اللّهِ تَعالى

سرور من ، و من دوست تو و بيناى به آغاز و انجام كارت هستم و به سوى خداى تعالى

بِكَ وَ بِآلِ بَيْتِكَ وَ اَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلى يَدَيْكَ وَ اَسْئَلُ

بوسيله تو و خاندانت تقرب جويم و منتظر ظهور تو و پيروزى حق بدست تو هستم و از خدا مى خواهم

اللّهَ اَنْ يُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ يَجْعَلَنى مِنَ الْمُنْتَظِرينَ

كه درود فرستد بر محمد و آل محمد و مرا در زمره منتظران

لَكَ وَالتّابِعينَ وَالنّاصِرينَ لَكَ عَلى اَعْداَّئِكَ وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ

و پيروان تو قرار دهد و در زمره ياوران تو در برابر دشمنانت و كسانى كه در پيش رويت در ميان

يَدَيْكَ فى جُمْلَةِ اَوْلِياَّئِكَ يا مَوْلاىَ يا صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللّهِ

دوستانت شربت شهادت مى نوشند اى مولاى من اى صاحب الزمان درود خدا

عَلَيْكَ وَ عَلى آلِ بَيْتِكَ هذا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فيهِ

بر تو و بر خاندانت ، امروز روز جمعه است و آن روز تو است كه انتظار

ظُهُورُكَ وَ الْفَرَجُ فيهِ لِلْمُؤْمِنينَ عَلى يَدَيْكَ وَ قَتْلُ الْكافِرينَ بِسَيْفِكَ

ظهور تو در آن روز و انتظار فرج مؤ منان بدست تو و كشتار كافران بوسيله شمشير تو

وَ اَنَا يا مَوْلاىَ فيهِ ضَيْفُكَ وَ جارُكَ وَ اَنْتَ يا مَوْلاىَ كَريمٌ مِنْ اَوْلادِ

در اين روز مى رود و من اى آقاى من در اين روز ميهمان تو و پناهنده ات هستم و تو اى سرور من بزرگوارى از فرزندان

الْكِرامِ وَ مَأمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَ الاِْجارَةِ فَاَضِفْنى وَ اَجِرْنى صَلَواتُ اللّهِ

بزرگواران هستى و به ميهمان نوازى و پناه دادن ماءمورى پس مرا بنواز و پناهم ده درود خدا

عَلَيْكَ وَ عَلى اَهْلِ بَيْتِكَ الطّاهِرينَ

بر تو و بر خاندان طاهرينت باد.

لينك دانلود فايل صوتي:

http://www.upload.iran-forum.ir/download91823.html


نوشته شده در پنج شنبه 25 اسفند 1390ساعت 12:23 توسط سجاد| |
برچسب ها: دانلود فايل صوتي زيارت امام زمان(عج)در روز جمعه همراه با متن زيارت

دانلودش كن ضرر نميكني

www.up98.org/upload/server1/02/d/dpn3p3tax6h2b0siwn.pdf


نوشته شده در پنج شنبه 25 اسفند 1390ساعت 9:34 توسط سجاد| |
برچسب ها: دانلود كتاب جوانان ياور مهدي(عج)

تشرف حاج شيخ محمد كوفى شوشترى

متقى صالح , حاج شيخ محمد كوفى شوشترى , ساكن شريعه كوفه فرمود: در سال 1315 با پدر بزرگوارم , حاج شيخ محمد طاهر به حج مشرف شديم .
عادت من اين بود كه در روز پانزدهم ذيحجة الحرام , با كاروانى كه به طياره معروف بودندرجوع مى كردم , به خاطر آن كـه آنها سريع تر برمى گشتند.
تا حائل با آنها مى آمدم و درآن جا از ايشان جدا مى شدم و با صليب آمده , آنها مرا به نجف مى رساندند,ولى در آن سال تا سماوه (از شهرهاى عراق ) همراه ما آمدند.
من در خدمت پدرم بودم و از جنازها (كسانى كه به نجف اشرف جنازه حمل مى كنند)براى ايشان قاطرى كرايه كرده بودم , تا او را به نجف اشرف برساند.
خودم هم سوار برشتر به همراهى يك جناز, مـسـيـر را مى پيموديم .
در راه نهرهاى كوچك بسيارى بود وشتر من به خاطر ضعف , كند حركت مى كرد.
تا به نهر عاموره , كه نهرى عريض وعبور نمودن از آن دشوار است , رسيديم .
شتر را در نهر انـداخـتـيم و جناز كمك كرد تااز آن جا عبور كرديم .
كنار نهر بلند و پر شيب بود.
پاهاى شتر را با طـنـاب بستيم و او راكشيديم , اما حيوان خوابيد و ديگر حركت نكرد.
متحير ماندم و سينه ام تنگ شـد, به قبله توجه نمودم و به حضرت بقية اللّه ارواحنافداه استغاثه و توسل كردم و عرض نمودم :يا فـارس الـحـجـاز يـا ابـاصالح ادركنى افلاتعيننا حتى نعلم ان لنا اماما يرانا و يغيثنا(آيا به فرياد ما نمى رسى , تا بدانيم امامى داريم كه ما را هميشه مد نظر دارد و به فريادما مى رسد؟) ناگاه , دو نفر را ديدم كه نزد من ايستاده اند: يكى جوان و ديگرى كامل مرد بود.
به آن جوان سلام كـردم .
او جـواب داد.
خيال كردم كه يكى از اهل نجف اشرف است كه اسمش محمد بن الحسين و شغلش بزازى بود.
فرمود: نه من محمد بن الحسن (ع ) هستم .
عرض كردم : اين شخص كيست ؟ فرمود: اين خضر است و وقتى ديد من محزونم به رويم تبسم نموده و بناى ملاطفت را گذاشت و از حال من جويا شد.
گفتم : شتر من خوابيده است و ما در اين صحرا مانده ايم , نمى دانم مرا به خانه مى رساند يا نه ؟ ايـشان نزد شتر آمد و پايش را بر زانوهاى آن گذاشت و سر خود را نزد گوشش برد.
ناگهان شتر حـركـت كـرد, به طورى كه نزديك بود از جا بپرد.
دستش را بر سر آن حيوان گذارد, حيوان آرام شـد.
بـعد روى خود را به من كرد و سه مرتبه فرمود: نترس تو رامى رساند.
سپس فرمود: ديگر چه مى خواهى ؟ عرض كردم : مى خواهيد كجاتشريف ببريد؟ فرمود: مى خواهيم به خضر برويم (خضر مقام معروفى در شرق سماوه است ).
گفتم : بعد از اين شما را كجا ببينم ؟ فرمود: هر جا بخواهى مى آيم .
گفتم : خانه ام در كوفه است .
فرمود: من به مسجدسهله مى آيم .
و در اين جا, چون به سوى آن دو نفر متوجه شدم ,غايب شدند.
بـراه افـتـاديـم , تا آن كه نزديك غروب آفتاب , به خيمه هاى عده اى از بدوى ها رسيديم وبه خيمه شيخ و بزرگ آنها وارد شديم .
شيخ گفت : شما از كجا و از چه راهى آمده ايد؟ گفتيم : ما از سماوه و نهر عاموره مى آييم .
از روى تعجب گفت : سبحان اللّه راه معمول سماوه به نجف اين نيست .
با اين شتر و قاطرها چگونه از نهر عبور كرديد, حال آن كه گودى اش بحدى است كه اگر كشتى در آن غرق شود, دكلش هم نمايان نخواهدشد! بالاخره بعد از قضيه , شتر, ما را تا مقابل قبر ميثم تمار آورد و در آن جا روى زمين خوابيد.
من نزديك گوشش رفته و آهسته به او گفتم : بنا بود كه تو مرا به منزلمان برسانى .
تا اين حرف را شنيد, فورا حركت نموده و براه افتاد تا ما را به خانه رسانيد.
بـعدها آن شتر صبح ها از منزل بيرون مى آمد و رو به صحرا نموده و به چرا و علف خوردن مشغول مـى شـد, بـدون آن كـه كسى از او مواظبت و نگهدارى كند.
غروب هم به جايگاه خود در منزل ما برمى گشت .
و مدتها بر اين منوال بود.
پس از مدتى , روزى بعد از نماز نشسته و مشغول تسبيح بودم , ناگاه شنيدم كه شخصى دو بار و به فارسى صدا مى زند: شيخ محمد اگر مى خواهى حضرت حجت (ع ) را ببينى به مسجد سهله برو.
و سه مرتبه به عربى صدا زد: يا حاج محمد ان كنت تريد ترى صاحب الزمان فامض الى السهله .
(اگر مـى خـواهـى حـضـرت حـجـت (ع )را بـبينى به مسجد سهله برو) برخاستم و به سرعت به سوى مسجدسهله روانه شدم .
وقتى نزديك مسجد رسيدم در بسته بود.
متحير شدم و پيش خود گفتم : ايـن نـدا چـه بـود كـه مـرا دعـوت كرد! همان وقت ديدم مردى از طرف مسجدى كه معروف به مـسـجدزيد است , رو به مسجدسهله مى آيد.
با هم ملاقات كرديم و آمديم تا به در اولى , كه فضاى قـبـل از مـسجد است , رسيديم .
ايشان در آستانه در ايستاد و بر ديوار طرف چپ تكيه كرد.
من هم مقابل او در آستانه در ايستادم و به ديوار دست راست تكيه نموده وبه او نگاه مى كردم .
ايشان سر را پايين انداخته , دستها را از عبايش بيرون آورده بود,ديدم خنجرى به كمرش بسته است .
ترسيدم و به فكر فرو رفتم .
دستش را بر در گذاشت و فرمود: خضير (تصغير كلمه خضر مى باشد) باز كن .
شخصى جواب داد: لبيك , و در باز شد.
وارد فـضـاى اول شـد و مـن هم به دنبال او داخل شدم .
ايشان با رفيقش ايستاد و من به آنها نگاه مـى كردم .
داخل مسجد شدم و متحير بودم كه ايشان حضرت است يا نه ؟ چندمرتبه پشت سر خود رانگاه كردم , ديدم همان طور با دوستش ايستاده است .
تـا مـقـدارى از روز, در آن جا بودم بعد برخاستم كه نزد خانواده ام برگردم , كه شيخ ‌حسن , خادم مسجد را ملاقات كردم ايشان سؤال كرد: تو ديشب در مسجد بوده اى ؟گفتم : نه .
گفت : چه وقت به مسجد آمدى ؟ گفتم : صبح .
گفت : كى در را باز كرد؟ گفتم : چوپانهايى كه در مسجد بودند.
خنديد و رفت


نوشته شده در پنج شنبه 25 اسفند 1390ساعت 9:12 توسط سجاد| |
برچسب ها: تشرف حاج شيخ محمد كوفى شوشترى به محضرامام عصر(عج)

به سند معتبر مروى است كه شيخ ابوعمرو نائب اوّل امام عصر صلوات الله عليه اين دعا را املا فرمود به ابوعلى محمّد بن همّام و امر فرمود او را كه آن را بخواند و سيّد بن طاوس در جمال الاسبوع بعد از ذكر دعاهاى وارده بعد از نماز عصر جمعه و صلوات كبيره اين دعا را ذكر كرده و فرموده و اگر براى تو عذرى باشد از جميع آنچه ذكر كرديم پس حذر كن از آنكه مهمل گذارى خواندن اين دعا را پس بدرستى كه ما شناختيم اين را از فضل خداوند جلّ جلاله كه مخصوص فرموده ما را به آن پس اعتماد كن به آن و آن دعا اين است :

http://www.upload.iran-forum.ir/download90378.html


نوشته شده در چهار شنبه 24 اسفند 1390ساعت 13:6 توسط سجاد| |

این واقعا عالیه دانلود کن ضرر نمیکنی

http://www.upload.iran-forum.ir/download90164.html


نوشته شده در چهار شنبه 24 اسفند 1390ساعت 10:28 توسط سجاد| |

اعتقاد به وجود امام زمان و حجت حق(عج)از ضروريات مذهب شيعه است.برابر روايات وادلّه وجود امام درهرزمانی لازم است.زمین بدون حجت باقی نمی ماند.در این زمان که حجت الهی در پرده غیبت به سر می برد این پرسش مطرح میشود که:

آیا ارتباط با آن حضرت امکان دارد یا خیر؟آیا شیعیان وپیروان حضرت میتوانند ازمحضر آن بزرگوار بهرهمند گردند یا خیر؟

پاسخ به این سوالات و سوالات دیگر در کتاب ارتباط با امام زمان:

http://www.up98.org/upload/server1/02/d/dfez6nqzl45s6uo2n7h.pdf


نوشته شده در چهار شنبه 24 اسفند 1390ساعت 9:18 توسط سجاد| |

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin